ماکارونی آب پز کرده بودم با نمک و فلفل زیاد . در بشقاب ریختم و در جام شراب ، نوشابه ریختم . رفتم روی تخت و شروع کردم به خوردن . به دوست پسر یک هفته ای ام که دو سه روزی ست دوست پسرم نیست ، جواب دادم : ''نمیخوامت'' . زیرا از من جواب می خواست و من واقعا او را از پشت اشعه های گوشی ام ، نمی خواستم . غذایم تمام شد . ساعت ۸ بود . فکر می کنم . و من از آن لحظه که بشقاب خالی شد تا الان یعنی ساعت ۲ شب ، هیچ چیز را بخاطر نمی آورم . منبع
درباره این سایت