i knew that it was wrong
تاریک بود . همه ی آدم هایی که دوستشان داریم حضور داشتند . چند کلمه را پچ پچ کردیم . گوشم را جلوی صورتت آوردم . با هدفی خاص یا هر کوفتی که اسمش را میگذارند . صدایت ، همان صدایی که با آن با دوستانت و دیگران حرف میزنی نبود . و این مرا کرد . حالا ورق برگشته بود .
i was dying to get back home and you were starting out
این تاریکی شروع و پایان ماست . اما باید به عقب برگردم . به زمانی که بارها درخشیدی و من چشمهایم را بستم و سرگرم جیرجیرک های مزخرفم شدم . تو از کنار من رد میشدی ، گوش میدادی ، میدیدی ، مثل یک دوربین دنبال کننده به دنبال شخصیت اصلی ات بودی پسر بچه بازیگوشی که در چنگم بود و حالا در کوچه ای گم اش کردم . حالا که تراژدی گم شدنت آغاز شده ، باید به خانه بروم و زار بزنم یا کوچه ها را به دنبالت بگردم ؟ تو که این بازی را شروع کردی ، انتخاب کن !
you smiled at me like i was young it took my breath away
زیر نور آفتاب زمستان و تابستان ، روزهای ابری ، روزهای خیس و در تاریکی شب تو را دیده ام . تو زیبا نیستی . این کار را سخت تر می کند . می توانستم خود را شیفته زیبایی ات کنم و چه شیفتگی ای زودگذر تر از این نوع شیفتگی ؟ اما شیفتگی ام مسیرهای عجیب غریبی دارند . یک مسیر به سمت چشم های کوچک ات ختم می شود . مسیری که انتهایش تصویری از من است . تصویری جذاب و خیره کننده که فقط از چشم های تو بر می آید و جهانی که در آن دریچه هاست . مسیر بعدی پاهای بی قرارت است . پاهای پرسه زن تو که اگر روزی هم قدمشان شوم ، چه راه های شگفت انگیزی را تجربه خواهم کرد ! مسیر بعدی لب به همراه دست هایت که هیچ توضیحی برایشان ندارم . اما خواستنی ترین مسیرم است . مسیر آخر شیفتگی ام ، قدرت حضور بی صدایت است . روزهایی که هستی انگار آلودگی تمام تهران به سینه ام وارد می شود . حتی اگر چیزی نگویی حتی اگر نخواهی که باشی . شیفتگی هایم نه است . زنی ۴۰ ساله . اما تو هیچ نمیدانی و بچه ام میدانی . لبخند میزنی . می کشی و زنده می کنی .
My lost, my lost was saying found , My don't was saying do
شیفتگی ام ، از همان تاریکی آغاز می شود . حالا که ورق برگشت ، چه باید بکنم ؟ اصلا کاری بلد هستم ؟ میدانم خواسته زیادی است اما تو که تمام مسیر شیفتگی ام را ساختی ، نمیتوانی مسیر رسیدن را هم بسازی ؟ دوست ندارم برای تو غمگین و افسرده باشم اما در این زمان ، قدم برداشتن به سمت کسی چون تو برایم دشوار است . تمایل به س و گریه کردن دارم . نمی شود دستم را بگیری و در تاریکی با همان صدایی که فقط برای من است بگویی : ''قرار نیست منو مثل بقیه از دست بدی'' می شود از این جملات آبکی بگویی ؟ : ''من همیشه پیشت میمونم'' ، ''برام هیچکس مثل تو نیست'' ، ''من عاشقتم''.
امروز که از تو گذشتم و نگاهت را از من یدی ، ترسیدم . کل مسیر را تا خانه گریه کردم . نمیخواهم از دستت بدهم . در این زمان ضعیف ترین موجود کل زندگی ام هستم . تو به من بگو ، تو که همه چیز را میدانی ، کتاب میخوانی و مینویسی و میسازی و میکشی . تو به من بگو چه کنم ؟ کدام کتاب را بخوانم ، کدام فیلم را ببینم ، کدام موسیقی را گوش کنم تا به تو برسم ؟ اصلا راهی هست ؟
می خواهم بلند شوم . شاید هم بلند شدم . چند قدم بردارم . لطفا اگر قصد پس زدن را داری ، آرام آرام اینکار را بکن . ممکن است به زمین بیوفتم و دیگر نتوانم بلند شوم . نمی خواهم تصویر بدی از تو بسازم تو فقط باید کسی باشی که روح مرا تصاحب کرده است ، نه کسی که به بدترین شکل ممکن شکستم می دهد .
حالا ای انجل من ، ای دویل من به نظرت چه می کنم ؟ هردو می دانیم چه می کنم . کوهن هم می داند . اما واقعا نمی شود ؟؟
:
They ought to give my heart a medal
For letting go of you
When I turned my back on the devil
Turned my back on the angel too
مسیر ,شیفتگی ,تاریکی ,حالا ,کدام ,back ,مسیر بعدی ,همان صدایی
منبع
درباره این سایت